سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام علیکم و رحمه اللهتبسم

میدونم میخواید خرده بگیرید که چرا انقدر دیر بروز کردم؟ باور بفرمایید که نشد که بشه!

حالا اشکال نداره امروز اومدم با یک داستانی که رفت تو لیست خاطره هامون!

جاتون خالی چند وقت پیش از یک موسسه تبلیغی باهامون تماس گرفتند که بیاید از سوابقتون برامون بگیدو با هم یه همکاری داشته باشیم.

ما هم که وقتمون پر بود بهشون 3هفته بعد رو قول دادیم.

دیگه رفتیم اونجا بعد از اینکه سوابقمون رو پرسیدند گفتند که مثلا اگر یه نفر بیاد بگه من از زندگی سیر شدم اصلا چرا خدا منو آفریده چی بهش میگید؟

منم که دیدم بوی سوختنی میاد برگشتم گفتم: اول میگم بوی سوختنی میاد! طرف هم دستش رو گذاشته بود زیر چونه ش و با چشمانی غرق در تفکر برگشت گفت:خب....


دوباره ادامه دادم... خب میگم بوی سوختنی میاد! طرف با نگاهی عمیق تر برگشت گفت: خب بعدش؟

ومن که از حالت طرف از خنده داشتم روده بُر میشدم به سختی خودم رو کنترل کردم و

گفتم: بابا میگم بوی سوختنی میاد!   آقا طرف تازه متوجه شد من منظورم چیه و تازه بوی سوختنی به مشامش رسید! غش غش زد زیر خنده و گفت:من فکر کردم دارید جواب دانش آموزو میدید...

گفتم : خسته نباشید! حالا نمیریم؟

اون یکیشون برگشت گفت: شما که مبلغید که نباید از مرگ بترسید! منم با اعتماد به نفس کامل گفتم: نه من نمیخوام بمیرم! میخوام زنده باشم و اطلاع رسانی کنم و بیشتر ثواب کنم!


دیگه مصاحبه تبلیغی تبدیل شد به یه مصاحبه دوستانه و تبلیغی! تازه جالب بود طرف خوشش اومده بود سوال های شخصیشونم در قالب مصاحبه از من میپرسید! مثلا این که اگه طرف سنش زیاد

بشه و
ازدواج نکرده باشه دلیلش چیه؟ میخواستم بگم این سوال رو هم دقیقا قراره یه دانش آموز از من بپرسه یا سوال خودتونه که بی جواب مونده؟ ما که جواب دادیم ولی مصاحبه و مصاحبه

کنندگان جالبی داشت!


دخترها خودشون حوزه دانشجویی درس خونده بودن و به  سرشون زده بود بیان تو کار تبلیغی!

حالا آخرش جالب تر از همه بود!

اذعان داشتند که ما میخوایم شما تو تره بار برید تبلیغ کنید!!!!!وااااای

فکر کنم جا قحطی بود! دیگه همینمون مونده بود که بریم تو تره بار تبلیغ کنیم!خیلی خنده‌دار

دیگه کلا هی از فواید و آثارش گفتن! ولی متاسفانه ما نتونستیم با طرحشون کنار بیایم.

اینم از این!

دیروز هم یک جلسه داشتیم در یک دانشگاه از طرف بسیج اساتید که در مورد مهد کودک ها صحبت شد که من رو سخت به فکر فرو برد که برم تو حوزه کودکان کار کنم.

دیگه ببینیم خدا چی میخواد!




تاریخ : سه شنبه 94/2/22 | 5:30 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر

  • paper | کورالین | آریس باکس