سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام خدمت شما بزرگواران

شرمنده یه مقدار زیاد طول کشید برای به روز کردن!

امروز همش به فکر روزی بودم که آیت الله بهجت(رحمه الله علیه ) رو درفاصله  یک قدمی در صحن آقا امام رضا زیارت کردم!

راستش دلم براشون تنگ شده و... کلا امروز روز خوبی نبود....دلمان بدجوری گرفته بود وسعی میکردیم به زور بخندیم که مثلا عیده تابلو نکنیم که...!

یادش به خیر اون شب اخری بود که در مشهد بودیم و اجازه گرفتیم که شب رو حرم بمونیم و موافقت شد!

صبح شد رفتم نزدیک ضریح که خداحافظی کنم که بیام بیرون و راهی خونه شم همینطور که داشتم میومدم دیدم یه عده دارن میان که معلومه آدم های مهمی هستن ! برام مهم نبود کی به کیه! آدم ها جمع

شده بودن با خودم گفتم مردم هم عقلشون بله! تا میبینن یکی سِمَت داره جمع میشن و... تو حسّ خودم بودم و حال و هوای خداحافظی از آقا ،هی گفتم بپرسم دوباره به خودم میگفتم که چی؟حالا بدونی که

چی شه؟آخرش یه حسی بهم غالب شد و  گفتم حالا بزار ببینم کیه؟سرمو بالا آوردمو با بی رغبتی از یه خانمی پرسیدم کی اومده؟ گفتن : میگن یکی از مرجع ها... اصلا انگار برام مهم نبود شایدم تاثیر بی خوابی دیشب بود یوهو یه خانم دیگه کنارشون گفتن همون که چشم برزخی داره...بازم انگار نفهمیدم سرمو انداختم پایین و به راهم ادامه دادم!

چند قدمی که رفتم تازه دوزاریم افتاد که چی شنیدم؟ مرجع؟ چشم برزخی؟ حضرت آیت الله بهجت؟!!!

برگشتم که ببینمشون انقدر دورشون از محافظ و مردم پر بود که نمیشد! یعنی کلی ناراحت شدم که از این توفیق محروم شدم!

باعجله اومدم خونه صبح اول صبحی همه خواب بودن تنها کاری که کردم مادرمو بیدار کردم و گفتم آیت الله بهجت اومدن حرم ولی نمیدونم برسیم ببینیمشون یا نه؟ دیگه ایشون هم سریع آماده شدند رفتیم حرم و رفتیم از خادمین پرسیدیم بعد حرم کجا میرن؟ گفتن سر مزار آقای نخودکی ما هم رفتیم اونجا منتظر شدیم.

دیگه ایشون اومدن و محافظشون یه صندلی گذاشتن کنار در و ایشون نشستن و تمرکز کردن ...سرشون هم پایین بود..... ولی واقعا نورانی بودن حسش رو نمیشه توصیف کرد!

من ایستاده بودم و از باب اینکه میگن نگاه به صورت عالم عبادت هست از این فرصت بهره میبردم. یه آن یادم افتاد چفیه م و بدم که متبرک کنند سریع از دور گردنم برداشتم و دادم به محافظشون

و گفتم لطفا این رو متبرک کنید! یک محافظ أخمالویی هم داشتن که نگو ! خیلی جدی بهم نگاه کرد و ازم گرفت و  متبرک کرد و مجدد بهم داد! بعدشم که اسکورتشون کردن و بردنشون! ولی ما

هنوز در حسرته...!!!  
دلم هوای دیدار امام رضا و توفیقات کنارش رو کرده... کلا که حالم زیاد خوب نیست! شرمنده بریم استراحت...

حق یارتون





تاریخ : چهارشنبه 94/6/4 | 10:56 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر

  • paper | کورالین | آریس باکس