سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام خدمت شما دوستان بزرگوار

دیدید وقتی خدا یه چیزی و بخواد بهتون عنایت کنه لوازمش رو طوری میچینه که تو ازش از ته قلب بخوای بعد بهت عنایت میکنه؟ بعد تو فکر میکنی خودت از خدا گرفتی؟

قبل عید با خبر شدم که حوزه میخوان ببرن مشهد خب چون احتمال میدادم تو عید با خانواده بریم ثبت نام نکردم از طرفی هم در گیری فکری پایان نامه اجازه  نمیداد که به سفر رفتن دوباره فکر کنم.

خب برای اینکه یه حال و هوایی هم عوض کرده باشیم عید رفتیم شمال و مشهد...

بعد از عید مدیر محترم حوزه فرمودند که بیاید بریم مشهد من که درگیریه پایان نامه دیگه بهم اجازه حتی فکر کردن به سفر رو نمیداد بی دریغ گفتم آخه پایان نامه دارم و نمیتونم بیام.

گفتن مطمئن باش تو این ایام(ولادت امام حسین و حضرت عباس و شب تولد امام سجاد) نمیتونی کاری انجام بدی بیا بریم...با این حرف رفتم تو فکر! نکنه این فرصت طلایی و از دست بدم و از

طرفی هم واقعا وقتم تو این روزها بی برکت بشه و خسرالدنیا و الاخره بشیم... گفتم چی بگم؟ مدیرمون هم خیلی با آرامش گفتن به مادرتون هم بگید بیان...گفتم باشه پس اجازه بدید صحبت کنم.

فکر نمیکردم قبول کنند چون از 8 عید خانوادگی زدیم به کوه و چمن و یه ایران گردی کوچیک داشتیم هر شب یه خونه اجاره میکردیم یا چندین هتل گرفتیم یا از اون طرف پلاژ کنار دریا که واقعا

همش عالی بود!

با این اوصاف مطمئن بودم اگر بگم سریع میگن مگه پایان نامه نداری؟ خب راست هم میگفتن من حتی عید دیدنی هم نرفتم و نشستم مطالعات پایان نامه م رو انجام دادم.

اون سفر هم تو رودر بایستی خانواده رفتم که اگه من نمیرفتم کلا کنسل میشد! حالا این یکی و چی بگم؟

رفتم به مادر بزرگوار گفتم وایشون هم همون چیزی که انتظار داشتم گفتتند و بنده هم استدلال مدیر محترممون رو بیان کردم که 3روزه و اگرهم نیای.... و کلا جور شد که بریم!

منم که پایان نامه م رو سپردم به خدا البته تبلت رو برده بودم و مطالعاتم رو داشتم...

کلا که در مشهد خیلی اتفاق های جالب افتاد که ان شاءالله در یک فرصت مناسب بیان خواهم کرد.

دیگه حرف اصلی و بزارید بزنم! مارو دعوت کردن به امام رضا و به فضل خدا برات کربلا رو هم بهمون سوغات دادند! انصافا در کریم بودنشون شکی نیست!

وقتی در حرم چشمم خورد ب اعمال نیمه شعبان دیدم  احیای این شب خیییلی تاکید شده بعد که رسیدم به زیارت امام حسین گفتم خب اینو که نمیشه بریم بزارببینم بعدیش چیه؟

ولی غافل از اینکه کربلامون و همونجا امضا کردن! روز 19 یکشنبه رفتیم مشهد پنج شنبه برگشتیم جمعه به یکباره حرفش پیش میاد شنبه زنگ زدند کاروان گفتن تو این ایام جا پیدا نمیشه

حالا بزارید پیگیری کنیم و وقتی پیگیری لازم صورت میگیره میبینن 4نفر جا پیدا میشه! دقیقا به تعداد نفرات ما ! ولی هنوز تثبیت نشد...تا دیشب (شب تولد اینجانب) که هزینه ش رو واریز کردند.

یعنی اگر بخوان بطلبن!!! یه عُمره داریم ازشون میخوایم که...

بازم حاشا به کرمشون...چه روز خوبی!من که واقعا خوشحالم.

از طرفی دلم  و به این شعر خوش کردم...تا نباشد کششی ، کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد!(البته قبل از طلبیدن همین شعر واقعا برام ناراحت کننده بود که ینی آقا مارو...)

جالبه قبل از ثبت نام خانواده گفتن عه شما پایان نامه داری نمیشه بریموااااای و من در جواب گفتم امام حسین خودشون یه پایان نامه هستند!مؤدب

وقتی دعوت میکنن یعنی فکر همه چیز رو هم میکنن که دعوت میکنند!

توکلت علی الله

البته تا سوار هواپیما نشیم باورم نمیشه که...

آرامش خاصی دارم...

دیدار کسی که برای اولین بار با عنایتش به دنیا پا نهادی و اگر این عنایت نبود مرده بودی!(حضرت ابوالفضل)

و در طول زندگی ات هم چنان نگاهش را حس میکردی...

نمیدونم وقتی چشمم به گنبد آقا میوفته باید سرمو بالا بگیرم یا بندازم پایین؟ یعنی آقا از دستمون راضی هستن؟ یا پشیمون شدن از عنایتشون که در بدو تولدم داشتند؟باید فکر کرد نمیدونم!

و چه میشود در لحظه آخر هم شفاعتمان را بکنند!

و این میشود حُسن ختاااااااام...

برای خدا حافظی خدمت میرسمتبسم

بی نشان 27(عشق الهی)





تاریخ : یکشنبه 95/2/26 | 4:7 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

  • paper | کورالین | آریس باکس