تا شاهد شمس و قمر و دورِ زمينيم
جز دستِ خدا درپسِ هـر کار نبيـنيم
از گردش ايّام و تحوّل به مه وسال
ياد آور آن قـادرِ بي چـونِ مُبينـيم
يک عدّه اگر شاد شوند از پي نوروز
در شادي و غم يکـسره ما تابع دينـيم
هفت سين نبود سفره ما چون به همه عُمْر
از سفره احسان علي خوشـه بچينـيم
ما شيعـه نظر بر جَم و جمشيد نداريم
سَـروَر بجز از آل پيمبــر نگزينـيم
نوروز مصادف شـده با ماتم زهـرا
ما نيـز ادب کـرده به شادي ننشينـيم
مهدي چو عزادارِ غم مادرِ خويش است
ما هم به تَبَع گشتـه عزادار ؛ چنينـيم
سرگرم به نوروز شدن ؛ غفلتِ از دين
اين شرطِ وفا نيست اگر اهل و امينـيم
ايّامِ شهادت شده ما عيــد نگيريم
کز کـوثرِ پرپر چـو شـود ياد غمينيم
آداب و رسـومات زقرآن و زعترت
َآموخته ايم ما و دراين حصنِ حَصينيم
ني سويِ گُنَه رفته و ني عُذر که عيد است
ما پيـرو شرعيـم و به کردار متينــيم
سرسبـزي مـا از اثر فيــض ولايت
کـز لطف خـدا با نبي و آل قرينـيم
تا حفظ شود شيعه بسي سعي نياز است
دلســوز اگر بهر چنيـن دُرِّ ثمينـيم
آيد چو بهـار از قدمِ منـجي عالم
ما منتـظر مقـدم آن خوبتـرينـيم
لطفا در صورت امکان ما را هم لينک نماييد