سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام خدمت شما خوانندگان گرامی
دیدید برخی آدم ها چه شانسی دارند؟
چند وقت پیش یک مدرسه مشغول شدیم به فعالیت... قرار بود 2روز در هفته در اونجا کار کنیم بهشون گفتم اگر بشه 1روز در هفته باشه خیلی بهتره به سبب اینکه راه دوره و از این صحبت ها!گفتن نمیشه ما 2روزتون رو میخوایم.
دیگه ما اومدیم یه کم کارامون رو جور کردیم و 2روز در هفته رو خالی کردیم. روز اول که رفتیم گفتند که شما گفته بودید 1روز در هفته ما مطرح کردیم و مورد قبول قرار گرفت! یعنی من شدم یخ مال!
چرا؟ چون 2روز در هفته که کلاس فلسفه داشتم رو خالی کرده بودم و قرار شد برام کلاس خصوصی بزارن! جالبه همیشه هم میخوره تو سر درس فلسفه م. ترم قبل هم یه فعالیتی جور شد که سر درس فلسفه بود و باز همین بلا سرش اومد. اما خداروشکر به خیر گذشت!
دیگه حرف خودمون بود دیگه نتونستیم حرف بزنیم و شد 1روز در هفته... دیگه دوشنبه ها وقتمون آزاد شده بود که از یک جای دیگه زنگ زدن و گفتن که خانم وقت دارید؟ همونجا بود که فهمیدم خدا برای این بنده خدا این روز رو خالی کرده! اون بنده خدا گفت 3روز در هفته که من گفتم یه روز خالیه دیگه قبول کردند... الان هم در اونجا مشغولیم.
جالبه اون مدرسه ای رو هم که عرض کردم چون راهش خیلی دور بود و  اینها نرفتم جالب تر از اون اینکه یه جای دیگه با همون کیفیت و همون مسوولیت در مسجد(شب حضرت قاسم) بهم پیشنهاد دادند تازه راهش هم فوق العاده نزدیک وبا وجود این ماشین ایاب ذهاب هم در اختیارمون میذارن!
کلا بعضیا شانس دارن... !
این موقعیت رو من قبلا هم تجربه کرده بودم.
یه جا بود که خیلی احتیاج به طرح داشتند. این بندگان خدا به سبب اینکه میدونستن سر ما شلوغ پلوغه به ما نگفتن حالا از طرف دیگه یکی از دوستانمون گفتن که خانم طرح لازم داریم میدونم سرتون شلوغه ولی میشه طرح بدید و این صحبت ها...(این ها رو اس دادند)
من همینطوری داشتم کلنجار میرفتم که این بنده خدا رو انداخته و برنامه من فوله فوله! (قرار بود چند جا برم)که...
زنگ زدند گفتن فلان مسوول فردا جلسه براشون پیش اومده نیستن و بقیه ش هم قابل حل با تلفن شد و دیگه سرتونو درد نیارم هر جا خواستیم بریم یا کنسل شد یا تلفنی حل شد!
خدایی این یکی شاهکار بود! وقتی گفتم حضوری میام طرف باورش نمیشد! دیگه منم نپرسیدم کجاست و ... تا روز موعود فرا رسید و ما رفتیم تو راه پرسیدم حالا این که میگید کجا هست؟
وقتی گفتن کجا من همینطوری مات و مبهوت موندم.چرا؟ چون قبلا اون ها پیشنهاد همکاری داده بودند و من حتی یک روز خالی نداشتم که بریم صحبت کنیم! حالا...! دیگه گفتیم میریم ببینیم چی میشه دیگه...وقتی رسیدیم همین که ایشون در رو باز کردند و مارو دیدند هنگ کردند و کلی خوشحال شدند و گفتند به امام زمان متوسل شدموگفتم فقط خودتون یکی و بفرستید! دیگه ما هم علت کنسل شدن برنامه هامونو متوجه شدیم!
دیگه اینم از این... ولی خدایی بعضی ها شانس دارنااا!
خدایا شکرت!
راضییم به رضای خودت!
الحمدلله کما هو اهله...الحمدلله رب العالمین
عشق الهی نوشت1:قربون حضرت قاسم برم حاجت میدن در حد... تو مسجد کفش هامون واشتباها  برداشته بودند ماهم به آقا گفتیم این رسمش نبودو یه سری چیزهای دیگه هم گفتیم بعد زنگ زدیم یه کفش دیگه برامون آوردن. ولی به آخر شب نرسید که از مسجد زنگ زدن پیدا شد! یهنی دلم سوخت که چرا یه حاجت درست حسابی نخواستم! :)
ان شالله در این شبهای عزیز معرفت الله را نصیبمون بفرمایند.
التماس دعا.یاعلی




تاریخ : شنبه 93/8/10 | 2:38 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر

  • paper | کورالین | آریس باکس