سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سنگرها خالیست! رزمندگان فقط لباس رزمندگی پوشیده اند و دیگر بس!
رزمندگان دوست دارند سلاح به دست بگیرند و در دل دشمن بروند ولی عده ای دیگر نمیگذارند...
راستی میدانستی که رزمنده ها خود برچند دسته اند؟
بگذار تا برایت بگویم..
عده ای هستند که با خدایشان عهد کرده اند که بینی و بین الله وارد میدان جنگ

شوند وارد میشن و تا جایی که جون دارن برای اسلام کار میکنند! خدایی باید بهشون گفت خدا قوت بسیجی!
یه عده دیگه هستند که میان وسط جنگ میبینن اوه اوه مث اینکه جنگ جدیه و همون جا دو در میکنندو جیم فنگ میشن!حالا همین قدر هم که میفهمن جنگ جدیه بازم جای تحسین داره.
 یه عده میان و میبینن عه اینجا پست و مقام پخش میکنن کمی میمونند و عکسهای یادگاریشونم میگیرن و میرن بیرون به اینا هم باید بگیم خدا قوت!

یه عده دیگشون طراح خوبین میان یه سری طرح میدن میبینن که طرحشون خریدار داره و یه عده رزمنده  پا به کار منتظر همین طرح ها بودن پس انگیزه پیدا میکنه و طرح های جدیدتر میده...یا نه! میبینه  یه عده رزمنده مشتاقانه ایستادن و میگن طرح بده ولی وقتی طرح میدن در حد همون تحسین میمونه و کسی اون رو اجرا نمیکنه! پس اینجاست که این طراح رزمنده ما میبینه که اینجا و تو این گروه کاری از دستش برنمیاد پس باید هجرت کنه تا یه جایی و پیدا کنه که طرح هاش خریدار واقعی داشته باشه...شاید برای این رزمنده ما خیلی سخت باشه که از اون گروه جدا شه! ولی تصمیمش رو میگیره و سعی میکنه جایی باشه که بتونه کاری و به اجرا برسونه نه جایی که فقط اسم و رسمش روش باشه و مسولیتش و سنگین تر کنه. از طرفی این رزمنده میبینه بودن و نبودنش تو این جبهه زیاد فرقی نمیکنه چون افرادی هستند که سمت هایی دارند که میتونن بار این مسولیت سنگین و به دوش بکشند و مردونه بیان وسط جنگ! که اگه بیان شاهکار کردن!پس کاملا منطقی میتونه با خودش کنار بیاد که تو اینجا وظیفه ای نداری...و حتما وظیفه شو در جای دیگر رقم زده اند.این رزمنده ما سعی میکنه یه کم زیاد از این گروهها فاصله بگیره و سر خودشو خلوت کنه تا بتونه به اهدافی که در ذهنش هست بال و پر بده و بتونه در عرصه دیگه کارش و به اجرا برسونه.این رزمنده ما میدونه که جنگ هست... جبهه هست...ولی دیگه از دنیای دورو برش خسته شده! از این همه ادعا! از این همه اتاق ها ی فکر بدون نتیجه! پس رزمنده تصمیم میگیره تا یه مدت حضور خودش و درپاره ای از عرصه های جنگ کمرنگ کنه تا بتونه برنامه ریزی های مهم تری برای آیندش داشته باشه... وقتی میبینه برخی  فرمانده ها فقط لباس رزم به تن کرده اند وسنگرها خالیست دیگر حرفی برای گفتن ندارد که بزند جز سکوت! رزمنده قصه ما خیلی چیزها براش سنگینه ولی دیگه باید باهاش کنار بیاد چون تو این دنیا داره زندگی میکنه.شما براش دعا کنید که شهید شه دیگه تحمل خیلی چیزهارو نداره!فقط شهادت اون رو آروم میکنه! براش دعا کنید...
راستی شما تو کدوم گروه بودید؟

عشق الهی نوشت:گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما میشد ای کاش . . .




تاریخ : دوشنبه 92/9/11 | 8:33 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر

  • paper | کورالین | آریس باکس