سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

عرض سلام خدمت همراهان گرامی وبلاگ عشق الهی
قبل از مطالعه این داستان توصیه میکنم تا آخرش بخونید وبه طولانی بودنش توجه نکنید!
بسم الله اول رو که بگید دلتون نمیاد که تا آخرشو نخونید...
داستان زیبایی هست ... میگید نه؟ امتحانش بی هزینه س!مؤدب
گوهرشاد همسر شاهرخ میرزا که به منطقه‌ای وسیعی از ایران حکومت می‌کرد به فکر ساختن مسجدی در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) افتاد؛ لذا تمام خانه‌ها و زمین‌های اطراف حرم را خریداری کرد.

ساختمان مسجد شروع شد و گوهرشاد هر چند روز یک بار جهت سرکشی به ساختمان،, به محوطه کار می‌آمد و دستورات لازم را به معماران و استادکاران می‌داد.

روزی برای سرکشی ساختمان آمد، باد مختصری وزیدن گرفت،‌گوشه‌ی چادر خانم به وسیله‌ی باد کنار رفت، یکی از عمله‌ها چهره او را دید و دلباخته آن زن شد.

جرأت اظهار نظر برای او نبود، زیرا بیم آن داشت که او را اعدام کنند،‌عمله و اظهار عشق به ملکه مملکت!!

دو سه روزی نگذشت که عمله‌ی بیچاره مریض شد او پرستاری جز مادر دردمندش نداشت.

طبیب از علاج او عاجز شده مادر مهربان کنار بستر تنها فرزندش گریه می‌کرد، فرزند چاره‌ای ندید جز اینکه دردش را به مادر اظهار کند. مادر ساده دل و ساده لوح، برای رفع این مشکل به گوهرشاد خانم مراجعه کرده و درد فرزندش را با او در میان گذاشت و گفت:

اگر کاری نکنی تنها پسرم از دستم می‌رود.

گوهرشاد به آن مادر دل سوخته گفت:

چرا این مطلب را زودتر با من در میان نگذاشتی ...


تا بنده از بندگان خدا را از گرفتاری نجات دهم. آنگاه گفت: ای مادر به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسات و بگو من حاضرم با تو ازدواج کنم، ولی شرطی را باید من رعایت کنم و شرطی را تو باید رعایت کنی.

اما شرطی که من باید رعایت کنم جدایی از شاهرخ میرزا است، اما شرطی که تو باید مراعات کنی پرداختن مهریّه به من است و آن مهریه این است که چهل شبانه روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخوانی.

مادر به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در میان گذاشت، پسر از شدت تعجب خیره شد و از این خبر آن چنان شادمان شد که به زودی از بستر رنج برخاست و با کمال اشتیاق قبول کرد که این مهریه را انجام دهد و پیش خود گفت:

چهل روز که چیزی نیست اگر چند سال به من پیشنهاد می‌شد حاضر به اجرای آن بودم.

در هر صورت به محراب مسجد رفت و چهل شبانه روز در آنجا نماز خواند به این امید که به وصال گوهرشاد برود. ولی به تدریج علاقه‌اش به گوهرشاد از بین رفت و به عشق الهی گرفتار گردید.

پس از چهل شبانه روز نماینده گوهرشاد به محراب عبادت آمد تا مژده وصل را به او بدهد ولی متوجه شد که حال او تغییر کرده و اثری از علاقه و عشق به گوهرشاد در او نیست، نماینده گوهرشاد به او گفت:

من از طرف خانم آمده‌ام.

گفت: به خانم بگو من روز اول عاشق تو بودم ولی الآن دیگر عاشق تو نیستم بلکه عاشق خدا شده‌ام.

راستی عجیب است، راهنمایی آن زن بزرگوار را ببینید که برای علاج هوای نفس چه نسخه‌ای می‌دهد و اثر نماز را ببینید که با این که در اول کار از راه حقیقی دور بود ولی عاقبت هدایت یافت.
مطلب قبلی: کی با جرات اولین نماز رو خوند؟

دسترسی به صفحه اصلی

 




تاریخ : شنبه 93/1/2 | 5:0 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

  • paper | کورالین | آریس باکس