هر فتنه را 3 جبهه است،جبهه ی اهل حق،جبهه ی اهل باطل وجبهه ای را که غبار بر خواسته و حق و باطل را به هم آمیخته اند
وکثیری را در شک و تردید بین حق و باطل گرفتار کرده اند. فتنه هایی که از رورز بعثت شروع شده است و هر چه به سمت
آخرالزمان آید سخت ترو شدیدتر شود!
حال توکجا ایستاده ای؟ فرض بر این است که دوست داری در جبهه ی حق باشی! اما کجای این جبهه ایستاده ای؟ آیا همین که در
جبهه حقی از فتنه رهانیده ای؟
جبهه حق امامی دارد وجبهه کفر هم امامانی! وتو اگر در جبهه ی حقی با امام ورهبرت چه نسبتی داری؟ تو میخواهی برای امامت
چه نقشی را بازی کنی؟
این را یک هشدار بدان،که میتوان طلحه ای بود فدایی پیامبر(صلوات الله علیه)ودشمن علی(علیه السلام)میتوان در احد کنار علی
شمشیر زد و در جمل به روی علی! میتوان در فتنه سقیفه وشورای شش نفره با علی باشی ودر جمل علیه علی! میتوان همسر
پیامبر بود ودشمن وصی پیامبر! میتوان حافظ قرآن بود وشب زنده دار ولی فرق علی را هم با شمشیر زهرآگین شکافت! میتوان
سر لشکر سپاه حسن(علیه السلام)باشی ولی سر از خیمه ی معاویه درآوری! میتوان هم بازی حسین(علیه السلام) باشی و قاتل
حسین در میانسالی! میتوان میتوان فرمانده لشگر علی(ع)بود در صفین و حسن(ع) را شماتت کرد به خاطر صلح با معاویه ولی در
کربلا سر از تن حسین جدا کرد!
اما میتوان با پیامبر در احد شمشیر زد ودر صفین هم با علی! می توانی بشوی معیار حق و باطل! بشوی شاخص! می توان کاری
کرد که وقتی در خونت غلتیدی امامت بگوید این عمار! میتوانی یار باشی برای امامت نه خار! میتوانی عجم باشی و از اهل بیت
پیامبر! و مشکل گشای جنگ خندق! میتوان در پای درس فاطمه(سلام الله علیها)شاگردی کرد و حافظ شد قرآن را و عترت را وفضه
شد! می توان عاشق شد علی را وعاشق شد نخلی را که علی بشارت داده که دار تو میشود به جرم عشق علی و میثم تمار شد! می
توان مسیحی بود ولی یاری گر حسین شد در کربلا!می توان در سپاه یزید باشی ولی حر باشی! وباید حر وبریر و حبیب شد! تا
نخواهیم مختار و سلیمان بن صرد خزاعی شویم وقتی که سر حسین برنیزه رفته است.وحال ما کیستیم؟ عمار یا میثم تمار؟ابوذر یا
سلمان فارسی؟حبیب یا حربن ریاحی؟
همه مردم خواص هستند پس بدانیم که امروز ما،خواص بر لبه ی تاریخ ایستاده ایم،یا سعادتمند میشویم وبه قله رفیع بندگی
میرسیم ویا شقاوتمند وبه چاه ضلالت سقوط میکنیم! راه سومی وجود ندارد!!!
پی نوشت:درقسمتی از متن برای امامان بزرگوار علیه السلام و... گذاشته نشده است.این کار بدلیل فهم بهتر متن صورت گرفته
است.امید است که خوانندگان با هر دفعه بردن نام آن بزرگواران خود درود و صلوات را بر آنها نثارنمایند.
ومن الله التوفیق
درپناه حق
برای دسترسی به صفحا اصلی اینجا کلیک بفرمایید
آهنگری پس ازگذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خداکند.سالهابا علاقه کار کرد، به
دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش مدام
بیشتر میشد.یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش
مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده،
نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود دادهای، زندگییات بهتر
نشده.آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.
سرانجام در سکوت، پاسخی را که میخواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار
را میکنم؟ اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی،سنگینترین پتک را
بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت
آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج
میبرد. باید این کار را آن قدرتکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش
را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان
انبوه زبالههای کارگاه میاندازم.باز مکث کرد
وبعدادامه داد تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :.«خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر
نکن تا شکلی را که میخواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است،
ادامه بده، اما هرگز، گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما :
میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و هرگز مرا به کوه
زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن...
برای دسترسی به صفحه اصلی اینجا را کلیک کنید
آهنگری پس ازگذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خداکند.سالهابا علاقه کار کرد، به
دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش مدام
بیشتر میشد.یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش
مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده،
نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود دادهای، زندگییات بهتر
نشده.آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.
سرانجام در سکوت، پاسخی را که میخواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار
را میکنم؟ اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی،سنگینترین پتک را
بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت
آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج
میبرد. باید این کار را آن قدرتکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش
را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان
انبوه زبالههای کارگاه میاندازم.باز مکث کرد
وبعدادامه داد تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :.«خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر
نکن تا شکلی را که میخواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است،
ادامه بده، اما هرگز، گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما :
میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و هرگز مرا به کوه
زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن...
برای دسترسی به صفحه اصلی اینجا را کلیک کنید
سلام برشما بزرگواران...
همون طور که مطلع هستید روز هشتم ربیع الاول روز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بود و روی این حساب روز نهم ربیع الاول اولین روز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هست و این یکی از بهترین عیدهای ما شیعیان هست که باید واقعا قدر این روز عزیز رو بدونیم و این روز را عید قرار بدیم و به هم تبریک بگیم. به امید اینکه انشالله روز ظهور امام زمان رو جشن بگیریم ودر همین پیام رسان شاهد فیدهایی باشیم که بیانگر خبر ظهور مهدی فاطمه صلوات الله علیه به همراه تبریک باشیم.
مهدی جان!
تو مشعری عرفاتی
تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقائی
خدا کند که بیایی...
(التماس دعای ظهور...یاعلی)
.: Weblog Themes By Pichak :.