سفارش تبلیغ
صبا ویژن

     سلام خدمت شما بزرگواران
بالاخره ماهم امتحانات رو پشت سر گذاشتیم و امروز 2تای آخری رو دادیم و تمام شد! بالاخره!تبسم
ولی یه خاطره از این امتحانها برامون به یادگار ماند که تا عمر داریم یادمان نخواهد رفت!
چشمتون روز بد نبینه که یکی از درس هامونو خواستیم شب امتحان بزنیم تو گوشش که برامون مهمان رسید خب طبیعتا ما هم نصفه نیمه خوانده نخوانده رفتیم حوزه...وقتی رفتم به مدیر آموزشیمون گفتم که با اجازتون من نرم امتحان بدم میترسم نمرم کم بشه و این باعث شه ترک تحصیل کنم! مدیر آموزشی فرمودند که حالا 20 نشو چیزی نمیشه که بروامتحان بده...! از ایشون که برو و از من که نه غیبت بزنید! آخر قرار شد که امتحان ندم...منم رفتم پیش یکی از مقامات عالی حوزه و ایشون هم متوجه شدند که من نمیخوام امتحان بدم گفتند حالا برو شاید یادت اومد...دیگه ماهم نتونستیم بگیم نه...دیگه ایشون یه چندتا آیه خوندن و به ما دمیدند و ما با اضطراب که الان هیچی بلد نیستیم  رفتیم سر جلسه
خب اولین سوال و نگاه کردم دیدم بلدم خب جواب دادم دومی هم همینطور سومی هم یادم اومد  چهارمی هم... و همینطور دیدم سوال ها تمام شد! خودم هنگ کرده بودم! من در این حد نخونده بودم؟! بعد پی بردم به اینکه دعای اون بزرگوار بوده رفتم که ازشون تشکر کنم فرمودند که من برای شما هزارو چهارصد تا سوره نصر به اضافه 1400تا صلوات نذر کردم...یعنی قیافه من شد این...
وااااای
از طرفی هم  خنده م گرفته بود از اینکه جوابها هم خیلی الکی به ذهنم نمیزد...
خیلی خنده‌دار
البته خودشون اذعان داشتند که اگه سختتونه خودم میخونم و از طرفی هم 50 تا سوره نصر و 100صلواتشو برداشتند...ولی من تا عمر دارم این خاطره زیبا رو فراموش نخواهم کرد...مؤدب

حالا بزرگواران اگر تمایل دارید که ما را در این امرخطیر یاری بفرمایید تعدادش رو در نظرااات اعلام بفرمایید...
فکر کنم دیگه وقتشه که دائم الذکر شومپوزخند
خدایی دستشون درد نکنه ولی خیییلی زیااااده...
آدم های بزرگ نذرهای بزرگ هم می کنند ولی ما به 5تا صلوات فوقش 5تا زیارت عاشورا بسنده می کنیم.خسته کننده
حالا که لب کلام این هست هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم
شرمنده
هرچقدر تونستید ما را خوشحال مینمایید...
ممنون از همیاریتون
حق یارتون
عشق الهی نوشت1: تا به الان دوستان ال فوری 1200صلواتشو رو متقبل شدند + 564سوره نصر.
بازم معرفت خواهرهای عزیز خودمون!
عشق الهی نوشت2:دوستان بقیه صلوات رو خودم میفرستم لطفا بیشتر روی سوره نصر کلیک بفرماییدچشمک

مطلب قبلی:رسول الله یک طبیب دوره گرد بود
دسترسی به صفحه اصلی




تاریخ : چهارشنبه 92/11/2 | 4:21 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر

 
 بسم الله الرحمن الرحیم
 علی ع می گوید: «رسول الله یک طبیب دوره گرد بود.» دلش نمی آمد که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا، مریض ها شرفیاب حضور

بشوند. لوازم معالجه اش را بر می داشت راه می افتاد دور شهر، پی مریض ها.

چی با خودش بر می داشت؟ یک دستش «مرهم» می گرفت یک دستش «وَسَم»؛ برای آن ها که فقط زخم داشتند مرهم می گذاشت؛

ولی بعضی ها، دمل های چرکی داشتند، باید جراحی هم می کرد؛ «وسم» مال همین کار بود. وسم یعنی داغ هایی که قدیم برای شکافتن

استفاده می کردند؛ جراحی سرپایی.

علی می گوید: «مرهم هایش کاری بودند، اثر داشتند. وسم هایش هم حسابی بودند.»
 
- اول فکر کردم از همه قشنگ تر را علی گفته؛ ولی الان یک جمله ی حتی قشنگ تر هم یادم آمد که درست همین حال را بگوید. آن هم

توصیف خدا است از او؛ «یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است»

آخرش هم تقصیر همین دلش شد که در آن روایت گفت: «هیچ پیامبری به اندازه ی من سختی نکشید.» حساب دو دو تایی اگر بخواهی

بکنی نسبت به بقیه ی پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف سنگش زدند، در احد هم پیشانی و دندانش را شکستند.

بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند؛ ولی از حساب دو دو تایی که بزنیم بیرون،اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما،
برای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد.» این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازه ی نادانی و غل و
زنجیرهایی که همه ی ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعاً هم چه کارش سخت است.
 
- آخرش این که خدا داشت تماشایش می کرد. بعد گفت «چه اخلاق شگرفی داری» انگار که از دست پخت خودش در شگفت مانده باشد..."
عشق الهی نوشت:ولادت با سعادتشان را تبریک عرض مینمایم.
التماس دعا/یاعلی



تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 5:23 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر
به نام خدایی که حسین علیه السلام  شیفته اش شد

خداوندا

تقدیرم را زیبا بنویس و کمکم کن

تا آنچه را تو زود می خواهی ، دیر نخواهم

و آنچه را تو دیر می خواهی ، زود نخواهم...


و بارِکْ لى فى قَدَرِکَ
حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْت
فرازی از دعای عرفه امام حسین علیه السلام




تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 2:0 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

سلام بر شما
میدونم این حدیث از حضرت رو حتما شنیدید ولی برخی اوقات لازمه که برامون  یه سری چیزها یاد آوری بشه...

این حدیث رو به امید عمل میخوانیم:
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند : کودکان را به پنج دلیل دوست دارم!
1- "گـریه می کننـد" چرا که چشمـان گریان" کلید بهشـت" اســت
2- "قهر می کنند" ولی زود آشتی میـکنند چـرا کـه دلی "بی کینه" دارنـد
3- "چیزی را زود خـراب میکنند" چـــــون "دلبستگی" بــه دنیـا ندارند
4- "با خاک بـازی مـی کـنند" چون "غـرور" نـدارنـد
5- "هـر چه دارنـد مـی خـورنـــد" چــون "غـم فـردا" نـدارنـد
( اصـول کـافــی 6/50)

 

مطلب قبلی:دوستای خوبم من هم رفتنی ام منوببخشید...
دسترسی به صفحه اصلی




تاریخ : پنج شنبه 92/10/26 | 5:0 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه وقتا فرق میکنه                                      انا لله وانا الیه راجعون

گفت: رفیق یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکت کنم

گفت: من رفتنی ام!

گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم میمیرم

گفتم: دکتر رفتی، خارج از کشور؟

گفت: نه همه دکترا اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟ فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه کلاه سرش گذاشت  و الکی امیدوارش کرد...

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

ادامه مطلب...


تاریخ : سه شنبه 92/10/24 | 4:0 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

فتوای مقام معظم رهبری

متن فتوای مقام معظم رهبری پاسخ به تمام شبهات درباره لعن کردن بعضی از افراد تاریخ اسلام است .این فتوا حاکی از بصیرت عمیق مقام معظم رهبری نسبت به شرایط کنونی جهان اسلام و تلاش صهیونیسم در ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی است.خداوند بر توفیق ایشان بیفزاید.

*حضرت آقا

****بیایید اعمالمان را با ولایت تطبیق دهیم نه با دلمان*** 

 

*

* فتوای مقام معظم رهبری    

*

متن عربی:

«یحرم النیل من رموز إخواننا السنة فضلاً عن اتهام زوجه النبی بما یخل بشرفها بل هذا الأمر ممتنع على نساء الأنبیاء وخصوصاً سیدهم الرسول الأعظم»

*

*

ترجمه فارسی:

«اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم می‌شود.»

 


عشق الهی نوشت:مراقب رفتارمان باشیم! خداوند در قرآن میفرماید:وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ(46،الانفال)
با هم نزاع و ستیزه مکنید که سست و بیمناک مى‏گردید و تسلط و حکومتتان از میان مى‏رود، و نسیم پیروزى بر شما نمى‏وزد. و شکیبایى کنید، که همانا خدا با شکیبایان است




تاریخ : شنبه 92/10/21 | 3:40 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر

اعتراف نامه - چراغ هدایت
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجراء 4/5/69)

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .(تاریخ اجراء 11/5/69)

قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجراء 26/5/69)

قانون چهارم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم.حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .(تاریخ اجراء 16/6/69)

قانون پنجم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.(تاریخ اجراء 13/7/69)

قانون ششم:حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.(تاریخ اجراء 18/8/69)

قانون هفتم: حداقل باید در هر 24 ساعت 70 بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.(تاریخ اجراء 30/9/69)

قانون هشتم: هر کجا که نماز را تمام می خوانم باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم، بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته بعد به ازای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم .(تاریخ اجراء 19/11/69)

قانون نهم: در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم .(تاریخ اجراء 14/1/70)

قانون دهم: در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.(تاریخ اجراء 15/3/70)

عشق الهی نوشت1:این اعتراف نامه از شهید علمدار هست... خوبه که ماهم نمونه اش رو داشته باشیم که قلبمون بیشتر از این در غفلت نمونه!
عشق الهی نوشت2: اگه سعی نکنیم و در غفلت بمونیم میشیم مصداق اولئک کالانعام بل هم اضل! نعوذ بالله...پس باید دست به کار شیم تا سوت آخر به صدا در نیمده!

عشق الهی نوشت3:حاجی قرارمون یادتون نره!الوعده وفا!

مطلب قبلی:خاطرات شهید علمدار

دسترسی به صفحه اصلی




تاریخ : پنج شنبه 92/10/19 | 3:0 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

1)ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .


2)سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.

3)همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود. می گفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم و دخترمان (زهرا) هم 8 دی ماه بدنیا آمد.

4)… یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: من 5 سال الی 5 سال و نیم با شما هستم و بعد می روم. که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود. می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم. نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد . می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد. به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم. » غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوة شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد …

5)جملاتی از شهید علمدار:آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.

 احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم.

خاطراتی از همسر شهید سید مجتبی علمدار

یادداشت قبلی:زندگی همین است!

دسترسی به صفحه اصلی




تاریخ : دوشنبه 92/10/16 | 3:0 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی‌دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقى نمی‌افتد.
استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می‌افتد؟
یکى از شاگردان گفت: دست‌تان کم‌کم درد می‌گیرد.
استاد گفت: حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگرى جسارتاً گفت: دست‌تان بی‌حس می‌شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می‌گیرند و فلج می‌شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
استاد گفت: پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می‌شود؟ من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند: یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقاً. مشکلات زندگى هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن‌تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی‌ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه‌شان دارید، فلج‌تان می‌کنند و دیگر قادر به انجام کارى نخواهید بود.
فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم‌تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.  به این ترتیب تحت فشار قرار نمی‌گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می‌شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشى که برایتان پیش می‌آید، برآیید!
 

یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذار. زندگى همین است.

عشق الهی نوشت1:خدایـــــــــــا دلم به ســـــان قبله نماست؛

وقتی عقربه اش به سمت " تــــو " می ایستد

آرام می شــــ‌ـــ‌‌ـود...!

عشق الهی نوشت2: نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
سهراب سپهری

یادداشت فبلی:ربیع الاول

دسترسی به صفحه اصلی




تاریخ : جمعه 92/10/13 | 3:0 صبح | نویسنده : عشق الهی | نظر

ماه ربیع الاول سومین ماه از ماههای قمری و از ماه های فرخنده برای شیعیان است. حادثه مهم و تاریخی لیله المبیت، هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه، ولادت خجسته آن حضرت و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج خجسته شان با حضرت خدیجه علیها السلام، آغاز امامت امام مهدی (عج)، عیدالزهرا و هلاکت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.

در این ماه خجسته، نسیم سحری جان مایه عشق را به گستره خاکیان می فرستد. شاخه های مهربان درختان، گونه به رنگ فلق می سایند. آبشاری از نور، خنده های شادمان خورشید را به زمینیان می بخشد و جوشش از شکوه آسمان را در بر می گیرد. جوانه های تبسم لب ها را شاداب از طراوت تغزلی دیگر کرده و همگی قدوم نوزادی را که سبب آفرینش است تبریک می گویند که یا محمّد! به جمع خاکیان دوستدارت خوش آمدی!

شامگه میلادت جاری شور و سرور، در کوچه های خلوت مکه، حکایتی تازه داشت و باد در گوش بلندترین نخل ها از پیش، خبر می برد و مژدگانی می گرفت. کنگره های کاخ ستم لرزیدند. دریاچه های کفر خشک شدند. آتشکده های الحاد به سردی گراییدند و آغوش اسلام به مولود خجسته خود مباهات کرد. محمّد آمد! ثمره خلقت آمد! پیامبر مهر به سرای دنیا خوش آمد!

ای بهار آفرینش! ای سبب خلقت! ای دستاویز هستی! مقدمت گلباران! ای آفتاب فروزان ادیان الهی! ای آخرین فرستاده حق به سوی بشر! کعبه از آمدنت در شادی است و آسمان مکه همراز شب های تنهایی خود را یافته است. شیشه کفر شکسته و خبر آمدنت در گوش ادیان و اعصار طنین انداخته است. قدومت مبارک ای پیام آور صلح و دوستی! ای تو که از حق آمدی و به حق برانگیخته شدی. آفتاب جهان فروز و عالم تاب توحید هستی که برف ظلم را آب کرده و نوید بهار می دهی! نامت بلند و دینت پاینده باد!

عشق الهی نوشت:چقدر دل کندن از این 2ماه سخت است و چقدرتغیر رنگ لباس مشکی به روشن مشکل!
انگار که بخواهی کسی را که عزادار است از عزا دربیاوری!چطور دلش نمی آید لباسش را ...؟
همان حس را دارم!
هنوز در حال و هوای محرم جا مانده ام...
دلم نمی آید از این ماه خداحافظی کنم.




تاریخ : پنج شنبه 92/10/12 | 10:1 عصر | نویسنده : عشق الهی | نظر

  • paper | کورالین | آریس باکس