دلم یلدا نمیخواهد
غروب سرد فردا را نمیخواهد
دل زینب چو غمگین است
دل من پسته خندان نمیخواهد
گلوی اصغرش خشکیده از گرما
دل من هم انار قرمز و شیرین نمیخواهد
گل نرگس عزادار است این شبها
دل من رنجش صاحب عزا نمیخواهد
یا محمد(صلوات الله علیه)! شادی که در عزای تو معنا نمیشود
شام شهادت تو شب یلدا نمیشود
آقا تمام مردم ایران مودبند
جشنی به احترام تو برپا نمیشود.
عشق الهی نوشت: میخواهید بدانید امروز دلم کجا کمین کرده؟
آدرس میدم خواستید یه سری بزنید!
مدینه...روبروی گنبد خضراء
خواستید یه سری هم به روضه رضوان بزنید!
مارو از دعای خیرتون فراموش نفرمایید....
درگذشت جانسوز حضرت آیت الله غیوری نماینده مقام معظم رهبری (دامه برکاته)به پیشگاه مقدس امام زمان (علیه السلام)ونایب آن حضرت و ارادتمندان خاصه بیت معظم له و فرزند بزرگوار ایشان جناب آقای دکتر غیوری تسلیت عرض مینماییم
وقتی یک یک دوستان برای سفر کربلا ازت خداحافظی میکنن دلت میگیره... وقتی برادرت عصری تصمیم میگیره و شب راهی حرم میشه دلت میگیره...وقتی اهل فامیل یکی یکی زنگ میزنن و ازت خداحافظی میکنن دلت میگیره... اون موقعست که یادت میوفته که رفتی برای کربلا ثبت نام کردی و بعد گفتن سفر به کل کنسل شد! یادت میوفته که اول از همه تو اسمت رو نوشتی برای کربلا ولی آخر از همه هم راهت ندادن! وقتی خواستیم به همراه خانواده بریم همین برادرم فرمودند که شما برید من به خاطر کارم نمیتونم بیام! حالا زودتر از همه... آره آقاجون من! دست من و شما نیست! خودشون اسم مینویسن! خودشون انتخاب میکنن! وقتی چند وقت پیش با یه سفر دانش آموزی رفتیم جنوب یه جاش بیشتر از همه جا رنگ و بوی کربلا گرفته بود...پرچم های قرمزو مشکی یا حسین و یا ابوالفضل و... بعد غرفه های کنار هم...اسپندو....دودو... نذری و... کلی برنامه های دیگه من با خودم گفتم شاید برای اردوهای دانش آموزی چنین کردند و خواستند اینجا حال و هوای کربلا بگیره...ولی زهی خیال باطل! که راه کربلایی ها از اونجا رد میشده! ولی عجیب بوی آقارو میداد! دلم میخواست اونجا بمونم و از همونجا برای اربعین آقا راهی کربلای معلی شم! ولی حیف که ....
درکل که الان فقط دلمون خوش هست به آقا حضرت عبدالعظیم حسنی! بهتون پیشنهاد میدم فردا (اربعین) رو بیاید حرم.... حال و هوای عجیبی داره.
یادتون باشه زیارت حضرت هم معادل زیارت آقا امام حسین هست.
بیاید این یکی و از دست ندیم!
وهم چنان فردا ذکر لبمان چنین خواهد بود....
جاماندیم....جاماندیم....جاماندیم از قافله!
عرض سلام و ادب خدمت شما خواننده گرامی
داشتم چند روز پیش به این فکر میکردم که در آوردن پول حلال چقدر سخت و دقیقه!
الکی روایت نداریم که هرکس 40 روز لقمه حلال بخوره درهای حکمت به روش گشاده میشه! پس معلومه که قضیه به این راحتی ها نیست!
یه سوال شما لقمه حلال میبرید منزل یا شبهه ناک یا گاها....؟(نقطه چین منظورش ح ر ا م هست)
تو اولیش که شک نداریم که نیست! وگرنه الان هرکدوممون یه پا حکیمی بودیم! رو دومی و سومی تمرکز کنید لطفا...
بهتون بر نخوره ولی خیلی وقت ها حالا یا ناخواسته یا خواسته(نعوذبالله) کارهایی انجام میدیم که پولی که در میاریم مشکل دار میشه! قبول ندارید؟
چند مثال براتون میارم...
یکی از شهدا از خودکار محل کارشون برای کار شخصی استفاده نمیکردند! ما چی؟
یکی دیگر از شهدا داشتند با ماشین سپاه عبور میکردند که دوستشونو میبینند بعد سلام و حال و احوال دوستشون میگه من رو تا فلان جا (که هم مسیریم) میرسونید؟ میگن ادامه مطلب...
خدایا! چه رنج بزرگی است!
تو می دانی که ما چه دردی می کشیم؛ پنداری که چون شمع آب می شویم . ما از مرگ نمی هراسیم، اما می ترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند!
هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود !
عجب دردی ! کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم .
آری، یاران همه به سوی مرگ رفته اند در حالی که نگران «فردا «بودند.
خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان های کوچک با »خون « اینان »خان « شوند؟
نکند »جانمایه» ها برای «بی مایه ها» ی دون «سرمایه» مقام شود.. نکند زمین »خونرنگ « به تسخیر هواداران »نیرنگ» در آید..
نکند شهادت آنها پایگاه ها «دنائت» آنها بشود؟ نکند میوه درخت »فداکاری « اینان را «صاحب ریا کاری» بچیند؟
نکند جنگ یارانمان به چنگ «فرنگی مسلکان» افتد؟ نکند »خونین کفنان « در غربت بمیرند تا «خویش باوران غرب» کام گیرند؟
خدایا! ماندن چه قدر دشوار است و در غربت زمین، بی یار و یاور حضور داشتن، همانند غیبت است. انگار که کمرمان شکسته و زنجیر درد، دست هامان را بسته و غم در سینه مان نشسته است .
ما از نبودن یارانمان رنج نمی بریم؛ بلکه از بودن خویش در رنجیم ! ... ما می دانیم که آنها زنده اند و ما مرده ایم. عشق الهی نوشت:دقیقا چند وقت پیش داشتم با خودم فکر میکردم باید آرزوی شهادت کرد یا باید ماند و کار فرهنگی انجام داد؟ عشق الهی نوشت:خدایا.... همین که ایشون گفتن! حرفی برای گفتن ندارم
قسمتی از وصیت نامه شهید رجب بیگی
کدام یک؟! واقعا عجب دردی است!
سلام خدمت شما بزرگواران
امروز میخوام یک متنی رو براتون بنویسم که دل خودمو خیلی آتیش زد!
با خودم گفتم اینجا بنویسم که شما هم بی نصیب نمونید...توصیه میکنم بخونید...
بسم الله...
حسین جان....
مهدی ام مهدی خسته...دلم از بی وفایی ها شکسته...
حسین جان....مانده ام تنهای تنها!
شده کرب وبلایم کوه و صحرا!
حسین جان...
کاش من جای تو بودم
چو یارانت بودم گرد وجودت
شما گفتی ولی آنها نرفتند...مرا یاران همه یک یک رفتند!
حسین جان مهدی ام مهدی خسته ...دلم از بی وفایی ها شکسته
حسین جان سال ها در انتظارم
هنوز حسرت به یاران تو دارم
حسین جان...انتقام نگرفته ام من
به جای امتم شرمنده ام من
حسین جان...
قطعه قطعه جسم اکبر(ع)
سر افتاده ی علی اصغر(ع)
دو کتف خونی و مشک ابالفضل (ع)
صدای ناله ی جانسوز زهرا(س)
فرار کودکان در دشت و صحرا
همه منزل به منزل در اسارت
چنان که شد به آل تو جسارت!
حسین جان مهدی ام مهدی خسته
دلم از بی وفایی ها شکسته
هر آنچه عمه ام زینب (س) کشیده
بود هر صبح و شام در پیش دیده
زقلبم می زند بیرون شراره
چه کاری سخت تر از انتظاره
حسین جان
از شما شرمنده هستم
گناه امتم بسته دو دستم
چه قدر دیگر بگویم من به امت
دعا باشد کلید قفل غیبت
حسین جان مهدی ام مهدی خسته
دلم از بی وفایی ها شکسته :(
.: Weblog Themes By Pichak :.